با سلام خدمت شما دوستان عزیز خوشحال هستم که دوباره در کنار شما هستم امیدوارم

روز خوبی را سپری کنید

ما با هدف سرگرم کردن و خنده را به لبانه شما هدیه دادن این وبلاگ رو

ساختیم و امید واریم که ما را در فعالتر بودن و بالا بردن رتبه

وبلاگ اس ام اسی ها کمک کنید

ما برای فعالتر بودن و بروز بودن وبلاگ به اس ام اس های جدیدتون نیازمندیم

وقتی شما اس ام اس برای ما ارسال میکنید اس ام اس ها با نام شما

ثبت میشود برای ارسال اس ام اس منتظر شما هستیم

این هم سری جدید اس ام اس های پاییزی تقدیم به همه شما دوستان عزیز

.

~~~~~~~~
\’ \’ \’ \’
\’ \’ \’
\’ \’ \’ \’
اندکی بر زیر این باران بمان ، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند !
.
.
امیدوارم با آمدن پاییز هر برگی که میافته یه دونه از غمهای دلت کم بشه و دیگه هیچوقت ناراحت نباشی
.
.
پاییز مرا عاشق می کند ، باران عاشق تر !!!
حالا تو بگو این باران پاییزی با من چه می کند ؟؟؟
.
.
من همان برگم که بر روی درخت / لرزم از برد چنین پاییز سخت
در نهایت باید افتاد و گریست / به درخت گفت خداحافظ و رفت
.
.
پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش / رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش / خش خش گوش نواز برگ هایش / صدای نم نم باران های عاشقانه اش / پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش / خیس شدن زیر بارانش !!!
.
.

روی قلبی نوشته بودن شکستنی است مواظب باشین

ولی من روی قلبم نوشتم شکسته است ، راحت باشید . . . !

کمی گیجم کمی منگم ، عجیب است / پریده بی جهت رنگم ، عجیب است

تو را دیدم همین یک ساعت پیش / برایت باز دلتنگم ، عجیب است . . .

اول تو آف شو … نه اول تو آف شو …

(عاشقانه های اینترنت) !

یه سوال

چرا وقتی یه نفر رو “هلو” خطاب میکنی ، لپاش گل میندازه و حال میکنه

اما بهش میگی “گلابی” بهش بر میخوره !؟

بابا میوه میوه است دیگه !

امیدوارم به توئه گلابی بر نخوره !

ساعت ها به ساعت می نگرم

مسابقه گذاشته اند عقربه ها

هر چه غمت بیشتر باشد از سرعت خود می کاهند . . .

داستان جالب (تجزیه و ترکیب !)

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟….
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!

میدونی اگه یه روز پادشاه بشم بزرگترین آرزوم چیه ؟

میخوام بشی تاج سرم

همه جا پر شده که

دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

من میگم حق دارن

چون دوست داشتن های ما بودار است

بوی سو استفاده

بوی خیانت

بوی دروغ میدهد . . .